• وبلاگ : فرياد خاموش
  • يادداشت : خانه اي خواهم ساخت !
  • نظرات : 6 خصوصي ، 40 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    نغمه ي همدرد

    آينه ي خورشيد از آن اوج بلند
    شب رسيد از ره و آن آينه ي خرد شده
    شد پراكنده و در دامن افلاك نشست
    تشنه ام امشب ، اگر باز خيال لب تو
    خواب تفرستد و از راه سرابم نبرد
    كاش از عمر شبي تا به سحر چون مهتاب
    شبنم زلف تو را نوشم و خوابم نبرد
    روح من در گرو زمزمه اي شيرين است
    من دگر نيستم ، اي خواب برو ، حلقه مزن
    اين سكوتي كه تو را مي طلبد نيست عميق
    وه كه غافل شده اي از دل غوغايي من
    مي رسد نغمه اي از دور به گوشم ، اي خواب
    مكن ، اين نعمه ي جادو را خاموش مكن
    زلف چون دوش ، رها تا به سر دوش مكن
    اي مه امروز پريشان ترم از دوش مكن
    در هياهوي شب غمزده با اختركان
    سيل از راه دراز آمده را همهمه اي ست
    برو اي خواب ، برو عيش مرا تيره مكن
    خاطرم دستخوش زير و بم زمزمه اي ست
    چشم بر دامن البرز سيه دوخته ام
    روح من منتظر آمدن مرغ شب است
    عشق در پنجه ي غم قلب مرا مي فشرد
    با تو اي خواب ، نبرد من و دل زينت سبب است
    مرغ شب آمد و در لانه ي تاريك خزيد
    نغمه اش را به دلم هديه كند بال نسيم
    آه ... بگذار كه داغ دل من تازه شود
    روح را نغمه ي همدرد فتوحي ست عظيم

    سلام تينا جون ببخشيد كه دير شد .

    جالب بود موفق باشي.

    سبز باشي.....سبزوْآفتابي........