آب كيفي بود از نشعه عريان شدنش
باد سطريست زتوجيه گريزان شدنش
نه من آلوده اويم كه خدارا حتي
گاه در وسوسه انداخته شيطان شدنش
بودم آرام زآرامش زلفش اما
هستي ام را به هواداد پريشان شدنش
در سيه آتش چشمش نه فقط من كه خليل
بارها سوخت به اميد گلستان شدنش
هان ملائك همه بر سجده او بنشينيد
لحظه اي بيش نمانده است به يزدان شدنش
سلام عزيزوبلاگ قشنگي دارينبا مطالب جالبتبريك ميگم بهتونبه اميد فتح قله هاي ترقيتانسبز باشيد وموفقيا حق